دوشنبه 89 آذر 1 , ساعت 11:40 عصر
هنر نیز تجلی روح انسانی است که
آنچه هست سیرش نمی کند و هستی را در برابر
خویش اندک می یابد و سرد و زشت (حتی شاید به گفته ی سارتر احمق و عاری از معنی
و فاقد روح و احساس). وی اضطراب و تلخکامی صاحبدلی اندیشمند و بلند پرواز را دارد
که در انبوه مردمی بی درد و بی روح و پست و خوش گرفتار آمده است و خود را با
دیگران تنها می یابد و با این زمین و آسمان و هر آنچه در این میان است بیگانه .
هنر زاده ی بینشی چنین بیزار و احسا سی چنین تلخ از هستی و حیات ، می کوشد تا آنرا
تکمیل کند وآنچه "هست"به آنچه "باید باشد" نزدیک سازد و بالاخره به این عالم ،آنچه
را ندارد ببخشد.
نوشته شده توسط دبیر هنر | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ